اسراب

فکرش را بکن ...این همه آدم...این همه مخلوق...فقط داستان های آدم های شهرک اکباتان یا آتی ساز را بخواهی در نظر بگیری سرسام می گیری. آدم‌هااند و داستان‌هایشان که در زمانها و جغرافیاها می آیند بعضی محو می شوند بعضی جاودان و بعضی خود را به حافظه ها و کتابهای تاریخ تحمیل می کنند. شاید قیامت اختتامیه‌ی یک جشنواره‌ی داستان باشد. جشنواره‌ای که از همان اولی که فراخوانش را زدند روی دیوار عرش رتبه‌‌ی نخستش مشخص بود و همه انتظار می‌کشیدند تا فقط نوبتش برسد. تا آقای دانای کل سرودش را آغاز کند و هر کس بهانه‌ای می‌جست تا حتی شده در گوشه‌ای از داستان او _در میزانسن او_ حداقل رد شده باشد. رقابت شاید برای تقدیری‌ها معنا داشته باشد اما رتبه‌های بعدیِ او می‌رفتند تا نوید آمدنش را بدهند و پشت تریبون سخن کوتاه می‌کردند تا نوبت او برسد نوبت محمد... 

چند وقت پیش شعری درباره اش بر پرده‌ی سینما رفت و حالا نمایشی از زندگانی او بر صفحات کتاب نقش بسته.
قاف حاصل بازخوانی سه متن کهن فارسی است که کم‌سال ترینشان هشت قرن پیش نوشته شده. این کتاب درباره‌ی ‌زندگی اوست. نخستین صفحه‌اش از دو هزاره پیش از میلاد مسیح در مصر شروع می‌‌شود و آخرین صفحاتش پیچیده در کابوس نیمه‌شب سال شش‌صد و هشتاد میلادی تمام.
یاسین حجازی بی دست بردن در متن آن سه کتاب تنها روایات دراماتیک را استخراج کرده و آن‌ها را با تدوینی سینمایی کنار هم چیده و نثری برهنه، سپید و بی حشو را مقابلمان گذاشته. بنابراین کتاب فقط کتابی تاریخی نیست بلکه می‌توان آن را سرود نیایش یا رمانی دانست با نثری دل‌ربا و بشکوه که با شخصیت اصلی روایت در تناسب است.
بخش‌های زادن رسول، معراج و رحلت در اوج بودند...
سکر قاف عظیم بر دل بنشست. باید داستان خود را مانند او نوشت.

 

قاف
بازخوانی زندگی آخرین پیامبر از سه متن کهن فارسی
ویرایش یاسین حجازی
انتشارات شهرستان ادب
چاپ اول_تابستان هزار و سیصد و نود و چهار
هزار و صد و شصت و سه صفحه 

نظرات (۵)

حکمت دو سه خط اول را نفهمیدم!

شهرک اکباتان و آتی ساز و نسبتش با قاف؟

پاسخ:
نسبتی ندارند
  • احمد احمدی
  • سلام
    ممنون از معرفی این کتاب دوست داشتنی

    این کتاب خواندنی شهرستان ادب، را ان شاالله خواهم خواند
  • محمد رنجبر
  • تا حالا در مورد گرگی که به گله می زنه شنیدین؟ گرگی که به گله میزنه از شدت سرخوشی (و البته طمع) چهل تا گوسفند میکشه یکی رو میبره... حکایت منه تو اینجا.
    بدبختی است تشنگی مفرط آدم، زمانی بگیرد که دارد از او خون می رود... گیرودار کنکور از یک طرف و کلی حسرت و اشتیاق و برنامه واسه خوندن کتابای غیردرسی از طرف دیگه داره از وسط جرم میده :-) 
    هرچند شبا فرصتیه واسه خوندن کمی از این کتابا. الان نامیرا و بار دیگر شهری که دوست داشتم و امام حسین و ایران کورت فریشلر همگی در حال خوندن هستند... باید یکی یکی بخونم اما گرگ که به گله بزنه...

    پاسخ:
    کاملا درکت می کنم دوست من
    من هم سال کنکور مثل شما بودم . عشقم این بود که برم کتابفروشیارو بالاپایین کنم.البته اون سال کتاب غیردرسی نخوندم و کنکورم هم هیچ پخی نشد...تو اشتباه منو نکن. حتما کتابای مورد علاقه تو بخون و البته ارتباط روزانه تو با قرآن حفظ کن...این کارا وقت کشی نیست بلکه چون در مسیر علاقه توئه نیرو و انگیزه خوبی بهت میده و وقت سازه
    التماس دعا
  • أَنَا یَمَانِیٌّ
  • سلام
    بازخوانی کتب فاخر و قدیمی که نثری سنگین و ثقیل دارند کاری بسیار ارزشمند برای نسل امروز به حساب می آید
    ممنون آقا سید
    منم  ربط اول و مقدمه معرفی رو با ادامه اون نفهمیدم
    پاسخ:
    سلام
    آقا جرا مردمو می ترسونی ؟ هیچم نثرشون سنگین نیست. خیلی هم ساده و شیرینه
  • سید احمد برقعی
  • روان بودن متن فوق انتظارم بود.
    آفرین دارید.
    تمثیل به جشنواره داستان، هرچند کمی با مضمون شوخی کرده و پایینش کشیده، اما باز هم کار می کند با آدم.
    خوب بمانید.
    پاسخ:
    صفای شما ...به کافه صحرا خوش آمدین

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی