درنای سی و چهارم / داییجان ناپلئون
من یکروز گرم تابستان، دقیقا یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعداز ظهر عاشق شدم. تلخیها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود شاید اینطور نمی شد...
وااای....این تنها واکنشم بود وقتی افتتاحیه ی رمان را خواندم. سیزده مرداد چرا؟ همان روزی که پسر پانزده ساله توی سررسیدش نوشت: سیزده مرداد هشتاد و هشت_ناگاه یک نگاه...سیزده مرداد یعنی سالیانی قبل برای شخصی دیگرچنین حسی را داشته؟ حسی همانگونه که در هزار وسیصد و هشتاد وهشت پسر پانزده ساله تجربه اش کرد. آدم به بعضی رمانها نوعی تعلق دارد و رفاقت من با این کتاب هم با همین جمله شروع شد... بعدها لالهزارگردی و غم سینماهای سوخته و کشف سینما رکس و کوچهی اتحادیه...و سهشنبه شب پیش وقتی با دوستی داشتیم حرفی از "آنها" میزدیم گفت "برو داییجان ناپلئون بخون" چهارشنبه وقتی از سومین امتحان حرامزاده آن روز خلاص شدم یکراست رفتم کتابخانهی دانشگاه و با داییجان برگشتم. سهروزه کتاب را سرکشیدم...وای آن سهروز تابستانی را در آغاز اردیبهشت نود و پنج فراموش نمیکنم. آن سهروز لیوان شربتآلبالویی که مشقاسم درست کردهبود دستم بود و با هم دیوارهای خانهی اتحادیه را گوش میایستادیم. رمان داییجان ناپلئون با طنزقوی و نهچندان عفیف پزشکزاد، پیرنگ خوبی دارد و با داشتن حوادث متعدد انسجامش را از دست نمی دهد. رمانی که با تنیده شدن حول غرور، ترس و بلاهت که قویترین دشمنان روح انساناند عادتهای بیپشتوانهی ما ملت را با پرداخت طنز به رخمان میکشد.
برخلاف نظر بعضی که میگویند این کتاب برای تطهیر انگلیس و نفی خباثت دولتمردانش در حق ایران نوشتهشده حرف رمان را تا این حد سیاسی ندیدم در این رمان انگلیس به ایران قشون فرستاد و کار خود را کرد اما داییجان با بزرگ انگاشتن جایگاهش و آقاجان با دامن زدن به حماقتهای او کمر به نابودی دایی جان ناپلئون بستند. شخصیتهای این رمان مثل داییجان و شیرعلی قربانیان جهالت خود هستند. طبلهای پرصدایی هستند که با شیوهی آرمانداریشان آرمان خود را نابود میکنند. رمان نمایشی از کژیهای فرهنگ مردم است. غرورها و مرزبندیهای بیمنطق قومی، دینداریهای پوک، راهکارهای مضحکمان برای محو ننگ و رسوایی و کینه های تمام نشدنیمان.همهی داستان بر موج گفتوگو سوار است و در خلال گفتوگو توصیف و شخصیتپردازی و پیشرفت طرح صورت میگیرد و رمان از نمونههای خوب استفاده از این ابزار محسوب میشود.
مطالعهی سرجهازی دستفروشهای کتاب برایم بسیار دلچسب بود مثل یک خواب بعد از ظهری توی ایوان باغ پدربزرگ وسط چلهی تابستان ساعت سه و ربعکم...
داییجان ناپلئون
ایرج پزشکزاد
روی جلد از صادق تبریزی
انتشارات صفیعلیشاه
چاپ ششم_بهمن هزار و سیصد و پنجاه و چهار
چهارصد و شصت و نه صفحه