اسراب

دستت درد نکنه دیگه اون همه برات توضیح دادم تازه می پرسی این جا کجاست؟

اگه جزییات این جا رو میخوای که باید بگم ... بیا اصلا با هم بریم دوباره  از بیرون وارد بشیم... بیا... خب بسم الله ... دیدی چه صداش قشنگه ؟ این صدای همون زنگوله ای بود که گفتم... اینم تخته سیاه کافه است که هر چند وقت یه بار یه جمله قشنگ . یه بیت شعر یه آیه یه حکمت یا هر چیز دیگه تو این مایه ها روش می نویسم  _این از اختیارات شخص خودمه _ شاید دوست داشتنی ترین بخش کافه همین قفسه اش باشه که خیلی باهاش کیف می کنم. اصلا حظ می کنم به قد و بالاش نگاه می کنم .نگاشون کن ببین چه قشنگ کنار هم نشستند اینا درناهای منند درناهای کاغذیم . ببین اصن یه چیز بگم راحتت کنم بدون درنای کاغذی اونم هزارتا امید نداشته باش تشنه بشی . دعا کن بتونم هزارتاشون بکنم . 

راستی کافه ی ما مشتری افتخاری هم داره . اونا کسایی اند که این قدر از درناهاشون تو قفسه داریم یا اونقدر بهمون سر زدن که دیگه واقعا حقشه بگیم باهاشون زندگی کردیم و  انصاف اینه یه صندلی لهستانی براشون همیشه خالی بذاریم یا اگه دیگه بین ما نیستن یه قاب عکس کوچیک ازشون بزنیم رو دیوار کافه. راستی سقفو نگاه کن این درناهای کاغذی همه کار خودمن هزارتان! اگه گیجت کردم با درنا درنا گفتنام این جا رو ببین و اینجا

منو هم که همیشه ی خدا پر و پیمونه دیگه چی میخوای؟