درنای بیست و هشتم / شهید جاوید
شما را نمیدانم...اما در میان اینهمه روایت و داستان قلهای مانند عاشورا ندیدهام. حماسهای که در یک سوی آن تموج زیبایی و مستانگی و روشنایی است و در سوی دیگر رکود ظلمت و لئامت است و این دو سوی را خظ آبی عشق  جدا میسازد. صحبت از این بزرگترین منظومهی عاشقانه و اوج و عصارهی هستی چه زبانی میطلبد؟....این حماسهی جاوید با همهی شاعرانگی سراسر عقلانیت است و به تصریح قهرمانش برای ما در آن اسوهای است...نعمتالله صالحی نجفآبادی به سراغ وجه منطقی این حماسه رفته و با زحمتی طاقتفرسا و بیانی مستدل کوشیده غبار تحریف هدف قیام را زدوده و با شیوهای علمی گزارههای قابل پیروی عاشورا را استخراج کند. کتاب ازین نظر کتابی شاخص و ماندگار است.
آدمیزاد را انگار اسیر آفریدهاند یا شاید اسارت قاعدهی محتوم بازی در این هزارتو باشد. اسارت زبان، اسارت تبلیغات، اسارت عرف، اسارت مذهب و اسارت همهی پیشفرضها و مگر میشود در این زندان زیست و اسیر نشد؟ لنی میگوید میشود_یعنی دوست دارد که بشود_"آزادی از قید تعلق" و البته خودش هم میداند که این خیال محض را باید در جایی دیگر جستجو کند در مغولستان خارجی...