درنای یازدهم / تا همیشه آشنا
نمی دانم شاید چارهی دیگری نباشد. شاید برای شناخت او ، برای نگریستن به عظمتی چنین راه دیگری هم نباشد.وقتی عظمت در قاب چشمانت جا نمی گیرد نباید دورتر بایستی که از دور او در چشمانت جا می گیرد اما دیگر عظیم نیست و از دور دیدن چه فایدهای دارد جز این که بدانی او وجود دارد؟ نباید دورتر ایستاد باید عظمت را خرد کرد باید تکه تکه کرد و این تکهها را از نو کنار هم چید. پازل به پازل حالا که نمی شود او را کل او را تمامیتش را خیره بشوی بیا رد پایش را نگاه کنیم.
داستانکها را خواندم و سعی کردم بفهمم هر داستانک شاخهی کدامین درخت باغ فطرت اوست؟ فکر کنم چیزی که او را این چنین خاص کرد و دوستداشتنی و جدی و مجاهد و در عینحال آرام ولی پر جذبه و او را خمینی کرد مرد بودن به غایت اوست. خمینی مرد بود. کاوه گلستان گفته بود جدی ترین فرد ممکن است یک درصد شوخی در او نیست. در تکتک تصویرنوشت های این کتاب فتوت و مردانگی جلوه دارد. از آنکه او زندگیش به جنگ با نامردها گذشت نه او نامردها را برمیتابید و نه نامردها او را. از آنکه خم به ابرو نمیآورد. می گفت نه آمدنش چیری هست نه رفتنش و نه مرگش هیچکدام ازینها چیزی نیست. چنان مصطفایی را داد و چیزی نگفت ولی برای زمین خوردن کودکی در تظاهرات گریسته بود.
از آنکه مردانگیاش چنان حجمی داشت که شد پدر یک ملت و یک عصر . خمینی برای همه پدری کرد اما پدرها هم خسته میشوند گاهی...
تا همیشه آشنا
تصویرهایی از زندگی امام خمینی
محمود محمدی نسب
نشر روزانه
چاپ اول سال هزار و سیصدو نود و دو
سیصد و بیست صفحه