اسراب

هفت روایت خصوصی

و جاءَ مِن اَقصَی المَدینة ِ رَجُل ٌ یَسعی ...
توی دوره ما ، عصر مردم بدن رد پا ، عصر جدول های حل شده عصر جمعه و اضطراب ظرفهای شسته نشده خدا گاهی علاقه اش می کشد کسی مثل آقا موسی را خلق کند . کسی که دوست دارد دنیا را آن جور که باید بسازد . کسی که سر تا پا توجه است . دغدغه است . درد است . دوندگی است . کسی که پژواک حضورش تا سالها می ماند . آدمی که در بودنش تأکید دارد . حالا فرض کن همچین آدمی یکباره پنهان شود . آب شود . مگر می شود ؟ معلوم است که در زندگی آدمهایی که در دامنه ی حضور او هستند حفره می اندازد . عجیب است که نبود یک نفر سرعت تاریخ را کم کند و رفتن آقا موسی حفره انداخت در تاریخ در لبنان در سیاست در حوزه در انقلاب ایران ...در شیعه . اما این کتاب روایت این حفره ها نیست روایت حفره هایی است که رفتن امام در زندگی کسانی انداخت که باید بیشتر از بقیه او را دیده باشند کسانی که راه به خلوت او داشته اند بالیدنش را دیده اند...شام خوردنش را ...فوتبال دیدنش را ...
کتاب در قالب هفت روایت از زبان همسر و فرزندان و خواهران و برادر و یک روایت از زبان دوست خانوادگی نوشته شده . هر روایت گوشه ها و ظرافتهای پنهانی از زندگی او را برملا می کند . نکته هایی که در ذهن مخاطب مثل پازل کنار هم قرار می گیرند و تصویر امام را کاملتر می کند . کتاب زندگینامه نیست اما تأکید راوی بر شناخت ظرافت های رفتار امام موسی از زبان خانواده ستودنی است . کتاب زندگینامه نیست اما روح زندگی در آن جریان تندی دارد به خصوص به دلیل تعداد قابل توجه روایت های زنانه .
کتاب شاید روایت رویارویی ما انسان های معمولی با یک قهرمان باشد . هر کسی در مواجهه با او مجبور است تن به مقایسه دهد و به کوتاه آمدن خودش در زندگی اعتراف کند . همیشه در همه ی زندگینامه ها مخاطب خود را با سوژه مقایسه می کند اینجا هم چنین اتفاقی می افتد اما راوی با برگزیدن فضای خانوادگی زندگی سوژه و ارائه جزئیات ساده و در عین حال ظریف و زندگی ساز از رفتار امام سعی کرده تا فاصله ما و جان پنهان را کمتر کند . کتاب این نهیب را به ما می زند که اگر نمی شود و نمی توانیم در دنیا مثل او باشیم می شود امام موسی صدر خانواده و دوستان خود بود . 
کتاب پس از ظرفیت شخصیت خود جان پنهان مدیون توانایی های نگارش حبیبه جعفریان و روایت نویسی خوندار و منحصر به فرد اوست.
 
هفت روایت خصوصی
حبیبه جعفریان
نشر سپیده باوران
چاپ اول  هزار و سیصد و نود و سه
صد و هفتاد و شش صفحه

نظرات (۲)

بسار عالی...
  • أَنَا یَمَانِیٌّ
  • سکوت و...
    هیچ حرفی باقی نیست!!!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی