درنای بیستم / سلام بر ابراهیم
حکایت یکی دیگر از ارباب فتوت است. روایت حلقهی دیگری از سلسلهی جوانمردی. از آنها که نه فلسفهی تاریخ خوانده اند نه هرمنوتیک نه فلسفه اما ته داستان را میدانند. آنجا که مجروحی عراقی دیده بود و سیزده کیلومتر کولش گرفته بود تا جایی که به محض رسیدن از شدت خستگی کارش به بیمارستان کشید، یعنی ته داستان را نمی دانست که اسیر اطلاعات میدهد و توبه میکند و برمیگردد و دوشادوش ایرانیان میجنگد و شهید میشود؟
آدمهای دستگیر کم شدهاند. این کتاب داستان یکی از آنهاست. از خانواده تا گود زورخانه و سالن کشتی و محله و جبهه همه جا برایش عرصهی دستگیری است و حتما تا اکنون و تا آن روز که این روزها یقینا او زنده تر است. دستگیری زاده غیرت است و غیرت انگار همزاد مردانگی. به تماشای این خصایص نشستم اینبار اما به روایت کیمیایی دیگر...
آخرین تصاویری که در کتاب آمده وسط معبر باریکی که دور تا دورش را مین گذاشته اند و دوسرش تانک ها زوم کردهاند روی بچههای داخل معبر و پنج روز تشنگی و تشنگی ابراهیم هادی این جا هم دستگیر است. پنج روزی که از خاکستر آن معبر حماسهی کانال کمیل زاده شد ...و آوینی سوخته روایت آن حماسه شد و مستور ماند برای روزی که شاهدان گواهی میدهند .
برای خواندن این کتاب باید خالص شد . انگیزه فقط رفاقتی با اوست. از هیات دافعه برانگیز کتاب گذرکنید. پشت آن معنا هست و مردی که از آخرین حلقه های یک سلسله است.
سلام بر ابراهیم
نشر شهید ابراهیم هادی
چاپ پنجاه و هفتم - مرداد هزار و سیصد و نود و دو
دویست و پنجاه و شش صفحه
اگر کتاب را خواندید و معجزه اذان را...موقع اذان اگر کافه ما بودی حتما این صدا را خواهی شنید.