شاید اگر آن مسابقهی کتابخوانی اشتهاآور نبود این کتاب شش سال دیگر هم در قفسه میماند و خوانده نمیشد. شش سال پیش خریدمش دم عید برای مطالعهی نوروزی تا طعم آن عید عزیز را روشنتر کند. کتاب داخل کتابفروشی دستم بود که معلم دینیمان مچم را گرفت یک عاشقانهی آرام...معلوم بود که دوست داشت کتاب دیگری را میخریدم...اما کتاب در دستم ماند برای سالها ...
بس است. اسیر خاطرات نباش.حال را زندگی کن. حال را اگر به قدر کافی شیرین کنی، احتیاجی به اسارت شیرین خاطره نیست.
وقتی که پذیرفتی زندگی ملک وقف است و حق نداری بایر رهایش کنی، وقتی قبول کردی که آمدهای تا غزل زندگی کنی نمیتوانی بگذاری زندگی این گوهر نفیس چندهزار ساله که تو تنها مالک ذرهی ناچیزی از آنی در کف دریای زمان رها شود.
این کتاب اساسنامهای است برای زندگیدوستان، برای صیادان لحظهها،برای عادتگریزان. تابلویی که نقاش، از زیبایی هایی که در زاویه ی نگاهش بوده عبور نکرده .بلکه با ترسیم آنها ما را هم به خلق زیبایی ترغیب می کند.