درنای بیست و چهارم / مارک و پلو
سفر...آدمها مردهی کشفند. بعضی اما آنقدر یک مسیر را، یک خط را، میروند که تصور خطهای دیگر برایشان سخت است ولی هستند کسانی که سرزمینها را با قدمهایشان به هم میدوزند. هاج و واج اند که جای دیگر چه خبر است. نکند این جا چیزی تقلبی را به اسم زندگی به ما قالب کرده باشند. سعی میکنند به این جیرهی مختصر چاشنیهای دیگری اضافه کنند. زندگی آن نیست که هر روز صبح مثل دوای سرماخوردگی یک قاشقش را سر بکشی. سفر برای فهمیدن اینکه فرزندان آن ننه بابای مشترک الآن چه چیزهایشان به هم شبیه مانده . سفر برای دانستن این که آن جهانبینیهایی که در کتابها خواندهایم در صفحهی مراودات و روابط آدمها چگونه ظاهر میشود سفر برای تف انداختن به این اینرسی لعنتی و سفر برای سفر.
سفر احترام به زندگی است...
این کتاب لباس چهلتکهای است تکههایی که هرکدام از گوشهای ازین خانهی بزرگ و شاید خیلی کوچک جمع شده و به همت منصور ضابطیان به هم دوخته شده. همو که شبهایمان را از افسون خواب نجات میداد و میبردمان به افسون دیگری افسون رویا و موسیقی... اینبار دستت را میگیرد و سفری میبرد از جنس دیگر.