اسراب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه» ثبت شده است

شاید بگویی داستان که زاده‌ ی خیال است و چرا باید برای چنین چیز موهومی قواعدی اعتبار کرد؟ اصلا چرا باید داستان خواند؟ سرگرمی است یا نوعی به حرکت درآوردن اندیشه یا مخدری که ما را مسخ میکند و از شر واقعیات خلاص؛ تا چند ساعت بار محکومیت را زمین بگذاریم و وارد جهانی شویم که نظاره تنها کاری است که از دستمان برمی‌آید. برای من مسکن خوبی است این که غم‌ها و شادی‌ها را گوشه‌ای بگذارم و با گشودن کتاب خود را به جهانی وارد کنم که کسی مرا نمی‌بیند اما من کمابیش به اوضاع مسلطم؛ تغییری نمی توانم بدهم؛ غمها و شادیهای جدید دوباره مرا می برند، اما این ها غمها و شادیهای جدید مرا با کسانی هم حس می کند. در عین تنهایی تنها نیستم. کوچه پس کوچه های داستان ها جاودانه اند و بکر هر چند ممکن است میلیون ها چون من ازین کوچه گذر کرده باشند اما چارچوبها همان نمونه ی ازلی است که نویسنده رقم زده و تار و پودها اکثرا ته نشین های عمر ذهن من. حال هرچه تسلط من به اوضاع بیشتر، هرچه همراهی من با ذهن نویسنده بیشتر، هرچه آگاهی من از کشاکشهایی که داستان در آن جان میگیرد بیشتر، لذت من از این ضیافت، از این هم‌آغوشی و ازین شاید صید معنا بیش‌تر خواهد بود و مگر هدف ما از پناه بردن به داستان چیزی جز لذت است؟

ناصر ارمنی مجموعه یازده داستان کوتاه اجتماعی است. دومین کتاب امیرخانی _هرچند نه به شدت اثر قبلی_ از شعارزدگی رنج می‌برد و این شعارها و جهانبینی‌ها سوالی تلخ در ذهن ایجاد می‌کند که آیا نویسنده‌ی پرطرفدار انقلابی ما درباره مرگ و معاد این تصورات را دارد؟ داستان خیابان

ناصر ارمنی نسبت به ارمیا فرم بهتری دارد به خصوص زبان داستان‌ها پیشرفت قابل ملاحظه‌ای به حساب می آید.حدسم این است که این داستان‌های کوتاه بازمانده‌های پژوهش نویسنده باشد برای رمان من‌او . ایده‌هایی که نویسنده به آن دست یافته و در رمان نگنجیده.
از بین داستان‌ها انگشتر و سال‌نو را پسندیدم.

ناصر ارمنی

رضا امیرخانی

انتشارات نیستان

چاپ دوم سال هزار و سیصد و هشتاد و چهار

صد و هفتاد و نه صفحه

  • کافه چی