اسراب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمدرضا لطفی» ثبت شده است

سایهوَظِلٍّ مَمْدُودٍ 

وقتی محبتی در دل آدم ریشه دواند دوام آن با دست نیافتنی بودن محبوب است.انگار که باید از یک حدی نزدیکتر نشد تا آن شکوه همیشگی بماند. انسان هایی هستند که از دور با عظمت به نظر می رسند اما وقتی به آن ها نزدیک می شوی وقتی لمسشان می کنی حس می کنی انگار به دکور یک تئاتر تاریخی دست کشیده ای به یک عظمت عاریتی...

سایه تا قبل از مطالعه ی این کتاب  برایم تداعی کننده یک شکوه فراموش شده بود. بخش عمده ی عظمت او در نگاه من به خاطر سکوت او بود این که سایه با کسی مصاحبه نمی کند...
اول از دیدن کتاب یکه خوردم...روی جلد عکس سایه بود و آن جهره پر شکوه که با سیگاری بر لب شکوهش افزون شده بود اما اگر این خود اوست این دو جلد ۱۵۰۰ صفحه ای چه می گوید...

کتاب مجموعه گپ و گفت هایی در بازه زمانی پنج ساله است که میلاد عظیمی از دوستان سایه گرد آورده . آقای عظیمی سی وچند ساله از استادان ادبیات دانشگاه تهران است. شاگرد دکتر شفیعی کدکنی است و از طریق ایشان به خلوت سایه راه پیدا کرده.