اسراب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت الله خامنه‌ای» ثبت شده است

با کاروان حلّه

نمی‌دانم . اصلا مرا چه به انگیزه‌ی نگارش این کتاب که حالا شجاعت بوده یا جنبیدن رگ ولایت یا دوراندیشی .

" بهمن 57 ساواکی شده‌ای!"

این را رفیق شفیق امیرخانی به او می‌گوید که چرا در شرایط بحرانی سال هشتاد و یک _ پس از جنگ افغانستان و در آستانه جنگ عراق_ یکدفعه بصیرت امیرخانی گل کرده و این سفرنامه پاسخیست به همان طعنه...

این کتاب روایتی است شوخ و منصفانه از ملازمت ده روزه‌ی امیرخانی با هیأت همراه رهبری در سفر به سیستان و بلوچستان به سال هزار و سیصد و هشتاد و یک. اسفند هشتاد و یک.

شوخ از آن جهت که طنز ملایمی سراسر کتاب را فراگرفته و منصفانه از آن جهت که امیرخانی بر خلاف ادبیات رایج و دفع‌کننده‌ و یالثاراتی "علی زمان" و "امام " و " مقام عظمی" در این سفر چیزهایی دیده که برایمان غریب نیست . از جنس خودمان است . فقر را دیده . مسئول نت‌بردار مردم‌فریب ردیف اول نشین را دیده . بداخلاقی و تندخویی تیم حفاظت را دیده و از شکستن دست کودکی در استقبال گریسته و مثل همه‌ی ما دچار این تردید شده که آیا کل این سفر به این حادثه می‌ارزید؟

گل آقاخیلی وقت است که دهه‌ی شصت تمام شده . دهه‌‌ی سنگر‌های داخل خیابان‌ها‌،‌دهه‌ی ضربدرهای روی شیشه‌ها‌،‌‌دهه‌ی کوپن‌،‌صف‌،مدرسه‌های شلوغ‌،کوچه‌هایی که هر‌چند‌هفته از آدم متراکم می‌شدند و تابوتی روی دوش‌ها و "این گل پرپر از کجا آمده" و برگه‌های سرخ و سفیدی که سر کوچه‌ها می‌زدند "‌و شهید قلب تاریخ است‌" و دهه‌ی کارمندهایی که هر‌روز روزنامه‌‌ی "اطلاعات" را که بوی تند کاغذ‌کاهی و سرب می‌داد را کنار سبزی و تخم‌مرغ می‌خریدند و عصرها ستون ثابت صفحه‌ی سه را بلند می‌خواندند و لبخند می‌زدند و راضی بودند که کسی هست که حرف دل را بزند.

خیلی وقت است که دهه‌ی هفتاد تمام شده . دهه‌ای که روی دکه‌ها و بین روزنامه‌ها مجله‌ای بود که سیاست را با لبخند و رنگ به خانه‌ها می‌آورد و به میز ادارات و صندلی سلمانی‌ها و قفسه‌ی کتابخانه‌ها . به مسئولین جوالدوز می‌زد و سیاستمداران اعتبارشان را در کاریکاتورهای روی‌جلد او جستجو می‌کردند. قهرمان این دو دهه گل‌آقا بود . راز گل‌آقا چه بود؟ گل‌آقا که بود؟ خودی بود؟ چرا دیگر تکرار نشد؟