اسراب

آتش پر دود 

حیفم آمد از ابوالمشاغل ننویسم . ابوالمشاغل را همان موقع بعد از ابن مشغله خواندم . اما پس از یک سال نوشتن ازآن برایم سخت بود . تصاویری که از آن در ذهنم ته نشین شده بود تار بود و محو... این شد که دوباره از قفسه بیرونش کشیدم و شروع کردم به خواندن...

ابوالمشاغل هم همان امتداد قصه "سنگ و سر" و "مور و تیمور" است. با این تفاوت که مور این بار دانه ی بزرگتری با خود دارد. این بار بی صدا دانه اش را بالا نمی برد ؛ در هر افتادن کمرش خمتر می شود و با خود مویه می کند و دانه یا دانه های دیگری را بر می دارد با نیت رساندنشان اما اگر ...

آرزو ها سربازان سپاه زندگی ما هستند . ما برای رسیدن به پیروزی فوج فوج از خوبترین و محبوبترین سربازانمان را در تمامی جبهه از دست می دهیم . دلاوران را ...مؤمنان را... پاکبازان را و شاید آن ها را که اگر می ماندندند می توانستند جهان را عوض کنند...

برای یک سپاه حتی اگر یک سرباز هم به پیروزی برسد اما آن پیروزی عمیق، ماندگار و معتبر به اعتبار یک آرمان باشد کافیست.

...همه آرزوهای بزرگ متعلق به من و تو نیست تا بخواهیم به آن ها یکی یکی برسیم و چیزی برای آیندگان نگذاریم .

ابوالمشاغل این بار دست به دوربین می برد و با اصول خود فیلم می سازد ویک تنه در مقابل فساد سینما قد علم می کند و فیلم سالم هم می سازد و با کلی تفاخر، به حق، قوانین انسانی سخت گیرانه اش را که در شهرک سینمایی برپا کرده به رخمان می کشد.
ابن مشغله این بار جغرافیای وسیعتری از سرزمین آرزوها را نشانه گرفته است اما گاهی اوقات ناکامیها هم درست به اندازه آن سرزمین وسیعند...

ابوالمشاغل هم تا بخواهی پر است از شیره های لحظات و جملاتی که به کار بستنشان برای ساختن یک زندگی خوب  ضروریست –حتی در دوره پایان بایدها- اما این هم واقعیتی است که خواندن خود کتاب در بسیاری جا ها لذت بخش نیست و چه بسا طاقت فرساست . قلم نادرخان شاید از اندوختن و به یاد آوردن  بغض ها و خون دلها اصطکاک زیادی با کاغذ پیدا کرده و بر ذهن مخاطب به سختی جاری می شود . اینجا آن اصل را -همانکه در ابن مشغله نوشته بود را -بار دیگر و برای بارهای بار دیگر زیر پا می گذارد.

برای رد کردن پیشنهاد یک دزد احتیاجی به نمایش نیست.  احتیاجی به تظاهر نجیبانه نیست. احتیاجی به داد و فریاد و این که آی مردم مرا نگاه نکنید که چه قدر شریفم نیست.

این همه مرده باد گفتن با تصویر ذهنی ام از ابن مشغله سنخیتی نداشت. اما می توانیم کتاب را سوگنامه ای بدانیم پر امید بر پیکر سربازانی که رفتند و چشم انتظارند تا همتی ابن مشغله وار آنان را از زیر غبار فراموشی ها بیرون بکشد.

این همه آه و ناله برای آن است که بدانی و باز هم بدانی برای صد هزارمین بار که پیمودن راه نو گفتن حرف نو و انجام کار نو درد دارد و مشقت و مصیبت... باید که زخم زبان ها را چون شربت سینه قورت داد و دم نزد .

در حقیقت این کوتاهی و بلندی راه نیست که مساله ماست. مساله آن چیزی است که ما در امتداد این راه برای دیگران که ناگزیر از پی ما می آیند باقی می گذاریم تا که طی کردنش را مختصری مطبوع ، گوارا ، شیرین و لذت بخش کند...

 

ابوالمشاغل

نادر ابراهیمی

نشر روزبهان

چاپ ششم - پاییز هزار و سی صد و نود و سه

دویست و چهل و هشت صفحه

نظرات (۱)

  • أَنَا یَمَانِیٌّ
  • شاید ابوالمشاغل شده ام که نتوانسته ام این کتاب ها را بخوانم و...
    پاسخ:
    ابوالمشاغل هیچ وقت از کتاب خواندن دست برنمی دارد . این تنها کار اوست(در کنار نوشتن و...) که از آن کناره نمی گیرد 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی